داستان های قرآنی

این وبلاگ جهت آشنایی مردم با داستانهای که در قرآن نقل شده به وجود آمده است تا مردم از این داستانها پند بگیرند.

داستان های قرآنی

این وبلاگ جهت آشنایی مردم با داستانهای که در قرآن نقل شده به وجود آمده است تا مردم از این داستانها پند بگیرند.

داستان عیسی و مریم (معنی مستقیم در قرآن)


این داستان در سوره :

سورة مریم (19) ، آیات 1- 33

در قرآن کریم آمده است.

برای مشاهده معنی این قسمت از سوره ها به ادامه مطلب بروید.



سورة مریم 19 ، آیات 1- 33

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ

کهیعص ( ک ه ی ع ص)

ذکر رحمت پروردگارت به بنده اش زکریا؛

آنگاه که با صدای آهسته پروردگارش را ندا زد.

گفت: پروردگارا ! استخوانم سست شده و سرم را پیری مشتعل ساخته است و من از دعای تو- پروردگارم - روگردان نیستم.

من از پسِ خویشتن درباره ی کسان زیر سرپرستیم [ که بی کس هستند] بیمناکم و همسرم نازا بوده است؛ به من ازنزد خویش یک «ولی»  ارزانی دار.

تا میراثبر من و میراثبر خاندان یعقوب باشد و اور ا- پروردگارا - مورد خشنودی قرارده.

[الله گفت:] ای زکریا ! ما به تو مژده ی پسربچه ای می دهیم که نامش یحیا است و پیش ازاین همنامی برایش قرار نداده ایم.

گفت: پروردگارا ! چه گونه مرا پسربچه ای خواهد بود درحالی که همسرم نازا بوده و ازمن سن زیادی گذشته است ؟

[الله] گفت: پروردگارت چنین گفته که این کار برمن آسان است و تو را نیز قبلا آفریده ام درحالی که هیچ نبوده ای.

گفت: پروردگارا ! برایم نشانه ای قرارده. گفت: نشانه ات آنکه سه شب پیاپی با مردم سخن نگویی.

پس، ازمحراب برسر خویشانش بیرون شد و به آنها ندا زد که بام و شام تسبیح بگوئید.

[به یحیا وحی رسید که ] ای یحیا ! کتاب را با نیرو بگیر . ازکودکی به او حکم دادیم و محبتی ازپیش خودمان و تزکیه ای . او تقواپیشه بود.

و نیکوکار به پدر و مادرش [بود]، و زورگو و عصیانگر نبود.

سلام بر او روزی که زاده شد و روزی که بمیرد وروزی که زنده برانگیخته شود.

و مریم را درکتاب یاد کن، آنگاه که ازاهلش به یک جای شرقی کناره گرفت.

پس دور از آنها پرده ای برخود زد، و روحمان را به سویش فرستادیم و همچون یک بشر تمام عیار در برابرش تجسم یافت.

[مریم] گفت: اگر تقواداری من از تو به رحمان پناه می برم.

گفت: من فرستاده ی پروردگارت هستم تا پسربچه ی پاکیزه ای به تو بدهم.

گفت: چه گونه مرا پسربچه ای خواهد بود درحالی که هیچ بشری به من دست نزده است و بدکاره نبوده ام؟

گفت: پروردگارت چنین گفته که این برمن آسان است، و برای آنکه وی را نشانه ای برای مردم و رحمتی از خودمان قرار دهیم. و یک فرمانِ انجام شدنی بود.

پس اورا (یعنی عیسا را) حامله شد و اورا به جای دوردستی برد.

پس وی را درد زایمان به نزد تنه ی آن نخل آورد. گفت: کاش پیش ازاین مرده بودم و به کلی فراموش شده بودم.

وی را از زیرش صدا زد که غمین مباش که پروردگارت زیر [ پای ] تو جویی قرار داده است.

تنه ی نخل را به سوی خودت بتکان رطب تاز ه چین بر تو فروخواهد ریخت.

پس بخور و بیاشام و دیده را خنک بدار؛ و اگر کسی از بشر را ببینی بگو که من برای رحمانْ نذرِ روزه ای کرده ام و امروز با هیچ انسانی سخن نخواهم گفت.

پس وی را در بغل گرفته به سوی قومش برد . گفتند : ای مریم! کاری ناروا کرده ای.

ای خواهر هارون! پدرت مرد بدکاره ای نبود و مادرت نیز بدکاره نبود.

[مریم] به او اشاره کرد . گفتند: چه گونه با کسی سخن بگوئیم که کودکی در گهواره است؟

[عیسا] گفت: من بندة الله هستم، به من کتا ب داده و مرا پیامبر کرده است.

و مرا هرجا باشم فرخنده گردانده، و به من سفارش کرده که تا زنده ام نمازگزار و زکات پرداز باشم.

و نیکوکاری نسبت به مادرم [به من سفارش کرده است ]؛ و مرا زورگو و شقاو ت پیشه نساخته است.

سلام برمن روزی که زاده شدم و روزی که بمیرم و روزی که زنده برانگیخته شوم.


منابع: 

قرآن کریم

کتاب داستان های قرآنی(تهیه شده برای نشر الکترونیک توسط امیرحسین خنجی)


نظرات 1 + ارسال نظر
محمد چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:54 ب.ظ

کارت درسته !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد